خدا شناسی
خدا شناسی


پرسش:مطلب زير را در اينترنت خواندم لطفا در مورد آن توضيح مفصل دهيد.

برهان نظم يكي از مهمترين و آشناترين برهانهاست، و در كنار برهان عليت، دو ركن مهم از باور استدلالي به خدا را تشكيل مي دهند. با آنكه در كلام اسلامي به آن توجه چنداني نمي شود و بيشتر به مسيحيت تعلق دارد، مفسرين بسياري از آيات قرآن را بيان كننده ي اين برهان مي دانند. برهان ساده ست، و براي همين عموميت زيادي دارد. در اين برهان بيان ميشود که در جهان شكل هاي مختلفي از نظم وجود دارد، و مي دانيم كه نظم بدون ناظم ممكن نيست، و يك مجموعه ي منظم نمي تواند اتفاقي شكل گرفته باشد، پس جهان ناظمي دارد. با مشاهده ساعت به وجود ساعت ساز پي ميبريم. ايراد اصلي اين برهان در تعريف نظم ميباشد. ما مجموعه اي را منظم ميدانيم که همه اجزاء آن در راه رسيدن به هدفي خاص با هم همکاري داشته باشند. در مورد ماشين بسيار پيچيده اي مانند انسان نيز به چنين سيستمي بر نميخوريم. ريچارد داوکينز در مصاحبه با جيمزواتسون (به همراه فرانسيس کريک ساختار DNA را کشف کردند)، اين نکته را مطرح کرد که، برخلاف او و کريک، بسياري از مردم تعارضي ميان دين و علم نمي يابند، چون ادعا مي کنند که علم درباره ي چگونگي امور است و دين درباره ي مقصود غائي امور. واتسون فوراً پاسخ داد: خوب، من فکر نمي کنم که بودن ما هيچ مقصودي داشته باشد. ما صرفاً حاصل تکامل هستيم. مي توانيد بگوييد، خداي من، اگر فکر مي کنيد وجود ما مقصودي ندارد، پس حتماً زندگي بسيار غمباري داريد. اما من انتظار نهار دلپذيري را دارم. در اين مقاله سعي دارم ارتباط سيستم هاي طبيعي و مسئله گزينش فزاينده (Cumolative selection) را مطرح نمايم. در بررسي اين برهان، تعريف نظم از اهميت ويژه اي برخوردار است که در اينجا به يک مثال اکتفا ميکنم. ما مي توانيم براي يک سيستم اهداف متعددي در نظر بگيريم. شايد مكانيزمي كه زلزله را به وجود مي آورد در جهت رسيدن به هدف خاصي ندانيم و آن را منظم ندانيم، در حالي كه مي توانيم از ديدگاهي ديگر آن را مكانيزمي براي آزادشدن انرژي سنگها و پايين آمدن سطح انرژي شان بدانيم، و در نتيجه زلزله را مكانيزمي در جهت رسيدن به يك هدف مشخص و عالي، و در نهايت منظم بدانيم. جهان ما هرشكلي كه مي داشت، از نظر ما منظم مي بود. به عبارت بهتر، نظم، ايده ايست ذهني و نه قانوني خارجي. حال به بررسي سيستم هاي طبيعي بپردازيم و ببينيم که نظم موجود در آنها نشانگر چيست. نخست به يک بلور نمک نگاهي مي اندازيم. کريستال هاي نمک طعام (NaCl) شکل هندسي معيني دارند. احتمال قرار گيري اتم ها به شکل تصادفي براي تشکيل چنين ساختاري چقدر است؟ براي تهيه اين بلورها کافيست محلول آب-نمک را تهيه کنيم و صبر نماييم تا آب آن در دماي اتاق تبخير گردد. بايد توجه کنيم که اگر آب را به سرعت تبخير نماييم به جاي بلور با پودر نمک مواجه خواهيم شد که اين خود مسئله مهمي است و به نقش زمان اشاره دارد. در هنگام تبخير آب، با افزايش غلظت محلول اتمهاي Na+ و Cl- با شدت بيشتري به هم برخورد ميکنند. در واقع در هر ثانيه مليونها برخورد در درون محلول روي ميدهد. هنگامي که دو اتم با بار مخالف به هم برخورد ميکنند در کنار هم باقي ميمانند و اگر دو اتم با بار موافق به هم برخورد کنند همديگر را دفع ميکنند. با تشکيل هسته بلور هر اتمي که در جهت صحيح به بلور برخورد کند در کنار آن باقي ميماند. هر گاه يک اتم در جهتي نا مناسب برخورد انجام دهد دوباره به محلول باز مي گردد. اين اتم ممکن است هزاران برخورد نامناسب با بلور داشته باشد اما سرانجام برخورد صحيح را انجام خواهد داد و سرانجام تمام اتمهاي موجود در محلول در کنار هم قرار خواهند گرفت. بله، ساختاري منظم در جلوي چشم شما شکل گرفته است و تصادف آن را بوجود آورده است نظم موجود در سيستم هاي طبيعي از اين نوع است. اجزاء مختلف بر اثر تصادف در کنار هم قرار ميگيرند و حد واسطهاي ناپايدار از ميان ميروند و تنها اجزائي که به صورت پايداري با ديگر اجزاء در ارتباط هستند باقي ميمانند. اين فرآيند را گزينش فزاينده مينامند. ريچارد داوکينز در کتاب ساعت ساز کور اين مسئله را با ماجراي ميمون تايپيست توضيح داده است: اگر ميموني شروع به ضربه زدن به کليد هاي ماشين تحرير کند چقدر طول ميکشد تا جمله زير را تايپ کند: Methinks it is like a weasel. جمله هملت به پولينوس- از کتاب هملت اثر شکسپير با توجه به بيسواد بودن ميمونها و تايپ کردن تصادفي، احتمال تايپ صحيح اين جمله عددي نجومي و در حدود 1040 خواهد بود. حال فرض کنيم که ما حرفهاي درست را نگه داريم و اجازه دهيم ميون تنها حرفهاي غلط را دوباره تايپ کند. با شبيه سازي کامپيوتري مشخص شده است که در اين حالت تنها چند هزار ضربه لازم است تا جمله تايپ شود. در حالت اول فرآيند صرفاً تصادفي است اما در حالت دوم علاوه بر تصادف، حد واسطهاي صحيح حفظ ميشود يعني گزينش فزاينده صورت ميگيرد بسياري از خدا باوران در نوشته هايشان ساختار اتم را مختصراً معرفي ميکنند و سپس عنوان ميکنند که چنين ساختار منظمي حتماً به يک ناظم نياز دارد. حال ببينيم در يک راکتور اتمي چه اتفاقي مي افتد. پس از متلاشي شدن هسته اورانيم تعداد زيادي الکترون، نوترون و پروتون به اطراف پراکنده ميشود. اين ذرات به يکديگر و اتمهاي ديگر برخورد ميکنند و اتمهاي جديدي را تشکيل ميدهند. در صورتي که اتم حاصله پايدار نباشد دوباره متلاشي ميشود و اتم هاي جديدي بوجود مي آورد و سرانجام تنها اتمهاي پايدار باقي ميمانند. توجه نماييد که بسياري از اتمهاي بوجود آمده ناپايدار هستند اما با گذشت چند مليون يا مليارد سال اين اتم ها نيز با از دست دادن انرژي به صورت تشعشع راديواکتيو سرانجام به اتمهاي پايداري تبديل ميشوند. اين همان اتفاقي است که در انفجار بزرگ Big Bang روي داده است. پس از انفجار اتمهاي گوناگوني شکل گرفته اند ولي فقط پايدارها باقي مانده اند. پس بايد اين جمله را اصلاح کنيم که اگر چنين و چنان وضعيت وجود نداشت اتم هم وجود نداشت. بايد بگوييم: هر گاه چنين و چنان وضعيتي فراهم گردد اتم هم بوجود مي آيد. در ادامه همين مطلب خداشناس مطرح ميکند که فاصله الکترون و هسته و مقدار جرم الکترون و ..... هريک عددي ثابت و معين است و اگر مقدار آن متفاوت از اين بود اتم وجود نداشت. طرح اين مسئله از اين جا ناشي مي شود که خداشناس فکر ميکند که اتم ( و کلاً جهان) بايد به اين شکلي که هست تشليل ميشد، يعني شکل کنوني جهان را هدف مي داند. اما دانشمندان نظر متفاوتي دارند. به عقيده آنان شکل کنوني جهان حاصل کنشهاي اجزاء و نيروهاي موجود در طبيعت است و ميتوانست به شکل هاي مختلف ديگري وجود داشته باشد. براي مثال يکي از اين اعداد را بررسي ميکنيم. مقدار انرژي بستگي هسته 0.007 است. اين انرژي اجزاء هسته اتم را در کنار هم نگه ميدارد. اگر مقدار اين عدد 0.006 بود هيچ عنصري جز هيدروژن وجود نداشت و اگر0.008 بود همه عناصر جز هيدروژن وجود داشتند. بايد بپرسيم اگر هيدروژن وجود نداشت چه ميشد؟ آب هم وجود نداشت و حيات تشکيل نميشد. آيا عدم وجود حيات بر روي زمين سيارات را از مدارشان خارج ميکرد؟ و يا کهکشانها نابود ميشدند؟ اگر جهان شامل تنها گاز هيدروژن بود چه اتفاقي مي افتاد؟ آيا جهاني از گاز هيدروژن وجود نداشت؟ چيستم من زاده يک شام لذتبار ناشناسي پيش ميراند در اين راهم روزگاري پيکري بر پيکري پپيچيد من به دنيا امدم بي آنکه خود خواهم عصيان-فروغ فرخزاد نويسنده و خواننده اين مقاله هر کدام حاصل تعداد زيادي تصادف هستند. شبي(يا روزي) زن و مردي با هم آميزش کردند. هر دومشکل ناباروري نداشتند. لقاح به درستي انجام شد. جنين به درستي جايگزيني کرد. جنين به سلامت رشد کرد. در وقت زايمان زنده متولد شد. از دهها حادثه و بيماري که ميتوانست جان او را بگيرد تاکنون در امان مانده و اکنون زنده است. اگر اين اتفاقات نمي افتاد چه ميشد؟ اکنون اين مقاله وجود نداشت تا آنرا بخوانيد يا اينکه شما وجود نداشتيد تا مقاله مرا بخوانيد. آيا اين امر يک فاجعه بود و بدون من يا شما جهان وجود نداشت؟ بله خواننده گرامي، جهان هدفي ندارد تا بر اساس اين هدف آنرا منظم بدانيم. در بررسي علمي ساختارهاي طبيعي متوجه ميشويم که آنها پيچيده هستند نه هدفمند. جهان ساعت نيست که با ديدن آن به وجود ساعتساز پي ببريم. پيچيده ترين سيستم هاي موجود در طبيعت موجودات زنده هستند. علم زيست شناسي نشان ميدهد که موجودات زنده تنها ميتوانند توسط ساعتسازي کور و فاقد شعور ساخته شده باشد. معروفترين مثال در زمينه گزينش فزاينده انتخاب طبيعي است که چارلز داروين آن را در کتاب منشاء گونه ها معرفي کرده است. داروين عنوان ميکند که جانداران در تغيير و تحول هستند و تنها آنهايي زنده ميمانند که سازگاري بهتري داشته باشند. در بررسي موجودات زنده متوجه ميشويم که آنها داراي اندامها و بخشهاي بي فايده زيادي هستند! اگر به بال مرغ خانگي پرکنده دقت کنيد متوجه وجود انگشت در بال اين پرنده خواهيد شد. اين انگشت هيچ کاربردي ندارد و تنها بازمانده دست اجداد پرندگان است که به بال تبديل شده است. اگر آفريننده قصد داشت که بالي جهت پرواز طراحي کند آيا انگشتي بي مصرف هم در آن قرار ميداد. شايد بگوييد چه اشکالي دارد. بايد گفت که اين بخش در بدن جاندار وجود دارد و بيهوده انرژي مصرف ميکند تا سلولهايش زنده بماند. ممکن است دچار جراحت و عفونت شود. به وزن ماشين پرنده ما اضافه ميکند و اين به معني مصرف انرژي بيشتر براي پرواز است. به مثالهايي در زمينه انسان توجه کنيد. برخي افراد ميتوانند گوش هاي خود را تکان دهند. همه ما ماهيچه هايي براي تکان دادن گوش داريم ولي آيا نيازي هم به آنها داريم؟ خير اين اجداد ما بودند که نياز به حرکت دادن گوش خود داشتند. چقدر با آپانديس و درد آن آشنايي داريد. آيا ميدانيد که آپانديس عضوي بي مصرف است؟ جراحان هر هنگام که به هر دليلي شکم انسان را باز کنند آپانديس را جدا ميکنند و دور مي اندازند. اما اين عضو در برخي ميمونها نقش ويژه اي در هضم غذا دارند. انسان به دليل تغيير رژيم غذايي نسبت به اين عضو بي نياز شد و اين اندام در حال تحليل رفتن است. تنها فايده آپانديس اين است که عفونت کند و شما را به تيغ جراح بسپارد. مثال ديگري که در اين زمينه وجود دارد پرده بکارت در جنس مونث است. اين عضو باقيمانده ماهيچه اي حلقوي در ميمونها و ديگر پستانداران است که پس از عمل مقاربت دهانه واژن را ميبنند تا اسپرم در اثر دويدن و ساير حرکات از واژن خارج نشود. اجداد غار نشين ما نيازي به فراردائم از شکارچيان نداشته اند و اين عضو تحليل رفته است. جالب است بدانيد که بيش از صد عضو بي فايده در بدن انسان شناسايي شده است. اگر نگاهي به زيست شناسي مولکولي (ژنتيک، بيوشيمي...) بيندازيم تعداد اجزاء بي فايده از اين هم بيشتر است. در ژنوم جانداران تعداد زيادي ژن کاذب وجود دارد. اينها ژن واقعي نيستند وهيچ کارکردي ندارند. اين ژنها روزگاري داراي فعاليت بودند اما در اثر جهش هاي ژني غيرفعال شده اند و حالا فقط وجود دارند. حال ميتوانيم سخن زيست-فيزيکدان معروف جيمز واتسون را درک کنيم هنگامي که ميگويد: خوب، من فکر نمي کنم که بودن ما هيچ مقصودي داشته باشد. ما صرفاً حاصل تکامل هستيم.

پاسخ:

مطلبی که ارسال فرموده اید بسیار طولانی است و تک تک جملات آن نیز قابل نقد می باشند ؛ لکن اقدام به این کار حقیقتاً وقت گیر خواهد. لذا تنها به نقد جملاتی از آن اکتفا می کنیم.

الف ـ گفته شده: « برهان نظم يكي از مهمترين و آشناترين برهانهاست، و در كنار برهان عليت، دو ركن مهم از باور استدلالي به خدا را تشكيل مي دهند.»

1ـ حکمای اسلامی ابداً از برهان نظم مشهور برای اثبات وجود خدا استفاده نمی کنند. این برهان تنها از سوی متکلّمین ، آنهم برای اقناع سطوح پایین جامعه ، استفاده می شود. لذا برای یک دانشمند ، هیچگاه برهان نظم را کسی مطرح نمی کند که حالا بخواهد آن را ابطال بکند یا نکند. بلی در مغرب زمین برای اثبات وجود خدا ــ البته خدای مورد نظر خودشان که همان پدر آسمانی است ــ از این برهان زیاد استفاده می کنند.

2ـ حکمای اسلامی از این برهان نه برای اثبات وجود خدا ، بلکه بعد از اثبات وجود خدا با براهین دیگر ، برای اثبات حکمت او بهره می برند.

3ـ ظاهراً برخی اسم برهان امکان و وجوب را گذاشته اند برهان علّیّت ؛ که اگر چنین باشد ، بلی این برهان از براهین مهمّ خداشناسی است ؛ امّا اگر مقصودشان چیز دیگری است ، در آن صورت عرض می شود که:  چیزی به نام برهان علّیّت وجود ندارد.

مقدّمات برهان وجوب و امکان در عین این که بدیهی اند ولی تصوّر موضوع و محمول آنها ممکن است برای برخی افراد دشوار باشد. برهان امکان وجوب چنین است:

ــ تقریر برهان ،مبتنی بر استحاله ی تسلسل.

1ـ شکّی نیست که خارج از وجود ما موجودی هست. چون انکار این امر منجر به سفسطه می شود. 

2ـ این موجود ، بنا به فرض عقلی از دو حال خارج نیست ؛ یا واجب الوجود (عین وجود) است یا عین وجود نبوده ، ممکن الوجود است که نسبتش به وجود و عدم یکسان می باشد.

3ـ اگر این موجود عین وجود بوده ، واجب الوجود است ، مطلوب ثابت است ؛ امّا اگر ممکن الوجود بوده نسبتش به وجود و عدم یکسان است ؛ برای موجود شدن ، محتاج علّت(وجود دهنده) است.

4ـ حال علّت آن نیز یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. اگر واجب الوجود باشد ، مطلوب ثابت است ؛ امّا اگر ممکن الوجود باشد ، خود آن علّت نیز محتاج علّت دیگری است. به این ترتیب بحث منتقل می شود به آن علّت سوم و فرضهای قبلی در مورد آن نیز جاری می شود. همینطور بحث منتقل می شود به علّت چهارم و پنجم و ... .

5. و چون دور و تسلسل علل عقلاً محال است بنا بر این ، این سلسله ی علل نمی تواند بی نهایت باشد ؛ بلکه باید در جایی به علّتی برسیم که فوق آن علّتی نباشد. که آن همان واجب الوجود می باشد.

 

ــ تقریر برهان بدون استفاده از استحاله ی تسلسل.

1ـ شکّی نیست که ممکن الوجودهایی هستند.

2ـ اگر مجموعه ی همه ی ممکن الوجودها را یکجا فرض کنیم ، به نحوی که هیچ ممکن الوجودی خارج از این مجموعه باقی نماند ، باز عقل حکم به ممکن الوجود بودن کلّ این مجموعه خواهد نمود. چون از اجتماع تعداد زیادی ممکن الوجود که همگی محتاج به علّت هستند ، واجب الوجود ، درست نمی شود. حتّی اگر تعداد اعضای این مجموعه بی نهایت باشند باز کلّ مجموعه ، ممکن الوجود خواهد بود.

3ـ پس کلّ مجموعه ی ممکن الوجودها ، محتاج علّت است.

4ـ حال، علّت این مجموعه یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود است.

5 ـ امّا ممکن الوجود نمی تواند علّت این مجموعه باشد ؛ چون طبق فرض ما ، همه ی ممکن الوجودها داخل این مجموعه هستند و خارج از این مجموعه ، ممکن الوجودی نیست که علّت این مجموعه باشد ؛ پس لاجرم ، علّت این مجموعه  واجب الوجود است.

 

برهان اخیر یکی از محکمترین براهین خداشناسی می باشد که اگر کسی معنی درست ممکن الوجود و واجب الوجود را بداند ، در درستی آن ذرّه ای شکّ به خود راه نمی دهد.

 

امّا معنی درست واجب الوجود و ممکن الوجود چیست؟

واجب الوجود ، یعنی خودِ وجود بدون هیچ قید دیگری ؛ یعنی وجود صرف ، محض و خالص. روشن است که چنین موجودی عدم برنمی دارد. چون وجود ، نقیض عدم است. پس همانطور که عدم ، وجود نمی شود ، وجود هم عدم نمی گردد. لذا نمی توان پرسید: چه کسی به وجود ، وجود داده است؟ چون وجود ، خودش وجود است. از چنین موجودی ، یعنی از خودِ وجود ، تعبیر می شود به واجب الوجود. پس می توان گفت: واجب الوجود ، وجود است. امّا نباید گفت: واجب الوجود ، وجود دارد ؛ مگر از باب مجاز.

امّا موجوداتی چون انسان ، درخت ، فرشته و ... را که نه مساوی وجودند و نه مساوی عدم ، ماهیّت گویند. اگر مثلاً انسان مساوی وجود بود ، پس همیشه باید می بود ؛ چون وجود ، عدم بر نمی دارد. و اگر مساوی عدم بود ، پس هیچگاه نباید موجود می شد ؛ چون عدم نیز وجود بر نمی دارد. لذا گفته می شود: ماهیّات ( انسان و درخت و فرشته و عقل و ... ) نسبتشان به وجود و عدم یکسان است. لذا اگر جناب وجود به آنها عنایت بکند موجود می شوند و الّا معدوم خواهند بود. چنین موجودی را ممکن الوجود گویند ؛ چون ممکن است موجود بشود و ممکن است موجود نشود ؛ یعنی اگر جناب وجود به آنها عنایت بکند موجود می شوند و الّا معدوم خواهند بود. روشن است که درباره ی چنین موجودی نمی توان گفت: وجود است ، بلکه باید گفت: وجود دارد.

بر این اساس می توان برهان وجوب و امکان را چنین نیز تقریر نمود:

1ـ هر موجودی از دو حال خارج نیست ؛ یا خودِ وجود است یا خودِ وجود نیست. لذا یک موجود ، مثلاً یک درخت ، یا خودِ وجود است یا خودِ وجود نیست ، بلکه وجود دارد.

2ـ روشن است که درخت ، عین وجود نیست ؛ بلکه وجود دارد.  

3ـ پس وجود به درخت داده شده است.

4ـ حال ، وجود دهنده یِ درخت ، یا خودِ وجود است یا کسی است غیر از وجود.

5ـ غیر خودِ وجود ، خودش وجود نیست تا بتواند به چیزی وجود بدهد.

6ـ پس وجود دهنده به درخت ، خود جناب وجود است.

7 ـ پس یقیناً وجود (واجب الوجود) موجود است.

البته دقّت شود که این برهان تنبیهی است و الّا اگر کسی حقیقت واجب الوجود و ممکن الوجود را درست بفهمد ، خواهد یافت که از انکار وجودِ واجب الوجود ، تناقض لازم می آید. چون اگر گفته شود: واجب الوجود ، موجود نیست ، به این معناست که وجود ، موجود نیست. بطلان این قضیّه نیز روشن اس

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391
زمان : 7:3


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.